••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

شعر

 

دشت هايي چه فراخ ظهر تابستان

كوه هايي چه بلند

در گلستانه چه بوي علفي مي آمد؟

من دراين آبادي پي چيزي مي گشتم

پي خوابي شايد

پي نوري ، ريگي ، لبخندي

پشت تبريزي ها

غفلت پاكي بود كه صدايم مي زد

پاي ني زاري ماندم باد مي آمد گوش دادم

چه كسي با من حرف مي زد ؟

سوسماري لغزيد

راه افتادم

يونجه زاري سر راه

بعد جاليز خيار ، بوته هاي گل رنگ

و فراموشي خاك

لب آبي

گيوه ها را كندم و نشستم پاها در آب

من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشيار است

نكند اندوهي ، سر رسد از پس كوه

چه كسي پشت درختان است ؟

هيچ مي چرد گاوي

ظهر تابستان است

سايه ها مي دانند كه چه تابستاني است

سايه هايي بي لك

گوشه اي روشن و پاك

كودكان احساس! جاي بازي اينجاست

زندگي خالي نيست

مهرباني هست ،

سيب هست ،

ايمان هست...

 

 

"سهراب سپهري"

+ نوشته شده در سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب:شعر,شعر زیبا,شعر در مورد تابستان,سهراب سپهری,ظهر تابستان, ساعت 11:8 توسط آزاده یاسینی